سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :1941
تعداد کل یاداشته ها : 2
103/2/30
11:34 ع

گاهی در حالی که در عبور سال ها سفر می کنیم جاده ی زندگی بسی طولانی به نظر میرسد وبه این دلیل دلمان میشکند

اشک به چشممان راه پیدا می کند .نگرانی بر وجودمان غلبه می کند واز ادامه راه ناامید می شویم

اما در این هنگام باید گوش های خود را تیز کنیم تا خداوند را با قلب خود بشنویم که می گوید روز دیگری در راه است که با خود امید به

ارمغان می اورد وبعد از ان در جاده ی زندگی به مراتب هموارتر ومواجهه با ان اسانتر می شود .پس در هنگام رویارویی با موانع و

دست انداز های جاده ی زندگی نا امید نشوید چون این زندگی فقط یک استراحتگاه است دوستون دارم وبس


93/10/4::: 11:3 ع
نظر()
  
  

 

 

مسافری خسته که از راه دور می امد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از اینکه آن درخت جادویی است درختی که می توانست آنچه بر دلش می گذشت بر /اورده سازد وقتی مسافر بر روی

 

 

......

 

 

ی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگر تخت خواب نرمی در آن جا بود و او می توانست قدری روی آن بیارامد فورا تختی که آرزیش را کرده بود در کنارش پدیدار شد: مسافر با خود گفت :چه قدر گرسنه هستم کاش غذای لذیذی داشتم ......ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد . پس مرد با خوشحالی خورد ونوشید

 

......

بعد از سیر شدن کمی سرش گیج رفت و پلک هایش به خاطر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند .خودش را روی تخت رها کرد و در حالی که به اتفاق های شگفت انگیز آن روز فکر می کرد با خودش گفت قدری می خوابم . ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه ؟و ناگهان ببری ظاهر شود و اورا درید .......هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشات ماست ولی باید حواسمان باشد چون این درخت افکار منفی ترس ها و نگرانی های ما را تحقق می بخشد. بنابراین مراقب چیزی که به آن می اندیشیم باشیم رازد

 

 


93/9/29::: 11:43 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ می گویند با هر کس دوست شویم شکل اورا می گیریم ... فکر کنید با خدا دوست شویم چه زیبا شکل می گیریم ...!